هجده ماهگی
سلام پسرم . واسه خودت مردی شدی و هجده ماهته. چن روز پیش واکسن زدیم و شکر خدا این بار خیلی اذیت نشدی .خیلی شیطون بلا شدی واجازه نمیدی که دست به لب تابم بزنم. اون اوایل فقط شیرجه میزدی رو لبتاب ولی الان که بزرگ تر شدی میای می ایستی جلوم میگی ( نه نی ) یعنی نینی برام بزاار منم باید برات یه فیلم بزارم که توش یه نینی باشه و تو میخکوب میشینی و تا آخر نگاه میکنی
خیلی بامزه شدی هر کلمه ای رو بگم یا کامل تکرار میکنی یا آهنگش رو میگی . شدید مامانی شدی و فقط باید رو پای من بخوابی . گاهی که سرم اونوره یهو میای صورتت رو می چسبونی به صورتم و بوسم میکنی و این برای من قشنگ ترین لحظه ی دنیاس
از صبح که بیدار میشی راه میری تا خود شب
صبح ها که از خواب بیدار میشی میای کنترل تلویزیون رو ورداری و میدی به من یا بابا یعنی روشنش کنیم و اگه این کارو نکنیم خودت دست به کار میشی و باهاش ور میری تا روشن بشه بعد ما مجبور میشیم برات تنظیمش کنیم
از بامزگی ت هر چی بگم کم گفتم خلاصه شازده پسر تو خونه و تو قلب ما پادشاهی راه انداختی واسه خودت و هر روز داری ما رو بیشتر شیفته خودت میکنی . ایشالله همیشه سالم و شاد باشی
هر لحظه با تو بودن برای مامان خیلی خیلی مهمه و مامان سعی میکنه قدرش رو بدونه . همیشه خوب باشی مرد کوچک من.