آرشآرش، تا این لحظه: 11 سال و 9 روز سن داره

پسر اردیبهشتی من ** آرش **

عید سال 1394

1394/1/26 21:08
نویسنده : مامان آرش جون
201 بازدید
اشتراک گذاری

تو یه چشم به هم زدن باز دوباره عید اومد . چند سالیه وسایل سفره هفت سین مثل سماق و سنجد و سکه و .. میزارم تو کشوی کوچیک یخچال . اولش بابایی میگفت بریزش دوور حالا کو  تا سال دیگه . و من هرسال نزدیک سال تحویل اینا رو از تو یخچاال در می آرم و به بابات میگم ببین می گفتی کوو تا سال دیگه دیدی چه زود گذشت .الان چند ساله که این صحنه برام تکرار میشه و منم با این قضیه گذر سریع زمان رو بیشترحس میکنمدلخور.

قدیماا که بچه بودم اینطوری نبود از امسال تا ساال بعدش کلی طول میکشید حالا سال که خوبه اون سه ماه تابستونی که مدرسه ها تعطیل بود اینقدر بنظرم طولانی بود که فکردم یه ساال گذشته و آخراش خسته میشدم . ولی الان ساال تو یه چشم به هم زدن میگذره چه برسه به فصل.

تا یک سالگی زمان مثل  زمان بچگی برام کیفیت بیشتری داشت مخصوصاا اون اوایل تولدت. دو ماه اول تولدت حسااب هر روز دستم بود . مثلا میگفتم امروز آرش بیست روزشه . فرداش با خودم میگفتم خوب یه روز دیگه هم گذشت و الان آرش بیست و یک روزشه . شاااید چون همه چی برا م جدید بود  . هر روز یه تجربه جدید از تو .  از دو ماهگی به بعد دیگه روزاارو نمیشمردم حسااب ماه ها رو داشتم .  پونزدهم هر ماه برات یه تولد کوچولو میگرفتم و کلی ذوق داشتم که یه ماه بزرگ تر شدی .

بعد یک سالگی پیش خودم حسااب ماه ها رو داشتم که وقت واکسن هات از دستم در نره بعد از آخرین واکسنت تو هجده ماهگی دیگه حساااب ماه ها هم از دستم خارج شد الان هر کی بهم میگه آرش چند وقتشه میگم اردیبهشت میشه دو سالش. 

بله آقا پسر تو هم  افتادی رو قلتک زندگی و داری بزرگ میشی و تا مامان چشم به هم بزنه باید بری مدرسه.  بعدش دانشگاه . بعدشم مراحل دیگه زندگیت.

از گذشت زمان گله ای ندارم نمیشه که نگذره  ولی از این که بعدش حسرت بخورم که کاش بیشتر قدر این لحظه ها رو میدونستم دلم میگیره . 

این روزای با تو خیلی شیرینه . هنووز نمیتونی جمله بگی ولی هر کلمه ای بگم تکرار میکنی . پاشو . بشین . بیا رو خیلی بکار میبری  همچنان عاشق پتوت هستی که البته جا داره یه پست جدا براش بنویسم . عاشق برنامه فیتیله جمعه تعطیله  هستی . کنترل رو میااری و میگی عمو عمو یعنی عموهای فیتیله ای برام بزارین.همچنان مامانی هستی و با این که بابا خیلی باهات بازی میکنه ولی همچنان چسبیدی به من. خیلی با بچه های هم سن خودت نمیتونی ارتباط برقرار کنی و سریع میزنی زیر گریه . یه اخلاق بدی که پیدا کردی اینه ک وقتی میخوایم بریم بیرون و میخوام لباس هات رو تنت کنم جیغ میزنی و کلی گریه میکنی . آخرش باید تو راهرو لباس تنت کنم تعجب. یعنی کامل برای خودت شخصیت پیدا کردی . خیلی مواقع کاری که دوست نداشته باشی قاطع میگی نه . یه نه محکم و انجااامش نمیدیقهر.وقتی از خواب بیدار میشی و من بغلت میکنم واسم ناااز میکنی لبااات و یه جوری میکنی و میگی  آی آی آی یعنی دردت گرفته و من باید نااازت کنمبغل. کلی لووسی برای خودت و مامان میمیره برای ناز کردنت.

خودت هم میدونی مامان همیشه عاشقته و عاشقت میمونه .

دومین بهااار زندگی ت بیرون از شکم مامان مبااارک.

 

پسندها (2)

نظرات (2)

*مامان فرزانه*
26 فروردین 94 23:19
سلاااااام سال نوتون مبارک دوست خوبم امیدوارم سال خوبی پیش رو داشته باشیددرکنارآرش جون خوش به حال دوتاییمون که پسرای اردیبهشتی داریم که واقعآازبهشت اومدن ؛خداحفظشون کنه
مامان آرش جون
پاسخ
ممنون. خدا پسرتون رو براتون نگه داره . موافقم واقعا بهشتی ن.
ĸoѕαr
29 فروردین 94 17:57
سلام خاله خوشحال میشم بهم سربزنید..