٢٠ روزه که شدی بردیمت بیمارستان شفا پیش دایی جون شاهپور مامان که ختنه ت کنه . قربونت بشم خیلی مامان دلش برات سوخت و کلی برات گریه کردم . دست من بود اصلا ختنه ت نمی کردم خدارو شکر همون روز اول درد داشتی ولی ٢ هفته طول کشید حلقه ختنه بیفته . بابا ی مهربونت هم برات گوسفند عقیقه کرد و یک شب خونه مامانی اینا جمع شدیم و گوسفند خورون راه انداختیم البته بنا به روایتی بابا و مامان بچه نباید از این گوسفند بخورن که من و بابا جون هم نخوردیم . مامان خیلی وقت بود که طاقتش تموم شده بود و دوست داشت هر چه زودتر برگردیم خونمون و با هم تنها باشیم ولی بابا جون می گفت بزار ٤٠ رو ز بشه که خیالمون راحت بشه . منم تا ٤٠ رو صبر کردم و فرداش با ...