آرشآرش، تا این لحظه: 11 سال و 9 روز سن داره

پسر اردیبهشتی من ** آرش **

اولین غذای جامد آرش جون

عزیز دل مامان من و بابا جون بنا داشتیم تا شش ماهت تموم نشده کمکی ت رو شروع نکنیم ولی پنج ماه و نیمه که شدی حس کردم هم خودت خیلی علاقه داری که غذا بخوری و با طعم های دیگه غیر از شیر آشنا بشی و هم این که بدنت به کمکی احتیاج داره و دیگه شیر مامانی به تنهایی برات کافی نیست برای برای همین با بابا جون تصمیم گرفتیم که در یک حرکت خیلی هیجان انگیز کمکی ت رو با فرنی شروع کنیم . قربونت برم کلی تعجب کردی . بلد نبودی فرنی رو قورت بدی . چند تا قاشق که خوردی ، کم کم یاد گرفتی و عین یه پسر آقا همه ی غذات رو خوردی       ...
19 آبان 1392

من و عروسک محبوبم

  عزیز دل مامان وقتی تو دل مامان بودی  یه روز بابا جون از سر کار برگشت خونه دیدم تو تا عروسک تو دستشه تعجب کردن گفتم اینا چیه؟ گفت پشت چراق قرمز بودم یه پیر مردی عروسک می فروخت این دو تا عروسک چشمم رو گرفت خریدمش برای نینی مون . اون موقع هنوز آرش جون نشده بودی. یکی عروسک آبی بود که اسمش یادم نیست یکی دیگش هم باب اسفنجی بود که الان شده عروسک محبوب تو . در هر شرایطی بگیریمش جلو روت بگیم سلام همچین لبخند میزنی که نگو   آرش جون و باب اسفنجی محبووب سه و نیم ماهگی ...
19 آبان 1392

کچل خاااان

  وقتی شما تقریبا دو ماه و نیمت شده بود موهای خوشگلت شروع کرد به ریختن اونم با سرعت بالا.   وقتی مامان صبح ها بعد بیدار شدنت بغلت می کردم بالشت پر مو بود. از اون جایی که پسر من همیشه خوشتیپه موهاش خوشگل کم میشد کاکل موهات اصلا نمی ریخت همون جور مونده بود و موهای بغل سرت می ریخت . برای همین نه تنها از خوشگلیت کم نشده بود بلکه یه پسر خوشگل به روز هم شده بودی. حتی بعضی ها ازمون میپرسیدن خودتون موهاش رو این شکلی کردین؟  آرش جون سه و نیم ماهه ...
19 آبان 1392